کمربند زنگ‌زده یا rust belt بخش‌هایی از شمال و شمال شرق کشور آمریکاست که در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم هسته مرکزی صنعت آمریکا بوده است. نیروی کار ارزان مهاجران، منابع فراوان زغال‌سنگ و آهن و یک شبکه از شاهراه‌های ارتباطی باعث شده بود این منطقه به شدت صنعتی شود. رقبای اقتصادی آمریکا هم آن موقع یا به وجود نیامده بودند و یا با تبعات جنگ‌های جهانی دست و پنجه نرم می‌کردند. در آن دوران این منطقه با نام حلقه فولاد شناخته می‌شد. صنعت این منطقه شامل گستره وسیعی از صنایع مانند صنایع سنگین مانند فولاد و ذوب‌آهن، اتومبیل سازی و تولیدات مصرفی می‌شد.

کمربند زنگ‌زده

از دهه پنجاه به بعد تغییر سرنوشت این منطقه آغاز شد، رشد صنایع فولاد در کشورهای دیگر واردات فولاد ارزانتر و باکیفیت‌تر نسبت به تولیدات داخلی آمریکا را میسر کرد و ظهور اتحاده‌های کارگری باعث بالا رفتن دستمزده‌ها شد. این اتفاقات ضربه‌ی اول را به صنعت فولاد این منطقه وارد کرد. سرانجام با رشد اقتصادی چین و کشورهای دیگر بسیاری از کارخانه‌ها و تولیدی‌های حلقه فولادی بسته‌ شدند و حلقه‌ی فولادی به مرور تبدیل به منطقه‎‌ای پر از کارخانه‌های متروک با حصارهای زنگ‌زده شد. ++

هم‌اکنون دو سال از پایان دادن سلطه آمریکا بر مقام بزرگترین تولیدکننده دنیا توسط چین می‌گذرد،اما گزارشهای رسانه‌ها و تحلیل‌گران خبر از به پایان رسیدن دوران خوشی چینی‌ها می‌دهند + صنعتی شدن چین از دهه هشتاد با سرازیر شدن شرکتهای هنگ‌کنگی به مناطق ساحلی چین آغاز شد، نیروی کار ارزان اصلی‌ترین دلیل این اتفاق بود.بعدها شرکتها دیگر چاره‌ای به جز انتقال خط تولیدشان به چین نداشتند زیرا تمام رقبایشان از قبل این کار را کرده بودند، در نتیجه چین بطور ناگهانی بزرگترین تولید کننده تمام کالاها، از بند کفش گرفته تا تزیینات درخت کریسمس و... شد.تولید انبوه کالاهای جعلی در چین را نیز البته نباید از یاد برد.

خوب حالا می‌رسیم به بحث اصلی، آیا چین قرار است با مغز به زمین بخورد؟ کسانی که می‌گویند بله دلایل زیر را دارند:

۱-محیط زیست: چین برای بدست آوردن مقام بزرگترین تولیدکننده حسابی از طبیعت کشورش مایه گذاشته‌ است. مسوولان چینی مجبور شده‌اند در پاسخ به مردم معترضی که خاطر آلودگی محیط زیستشان به خیابان ریخته بودند قوانین حفاظت از محیط زیست وضع کنند، هرچه باشد چینی‌ها دیگر دوست ندارند در یک محیط مستعد به سرطان زندگی کنند.

۲-دزدی معنوی: بسیاری از سرمایه‌گذاران خارجی شروع به بیرون کشیدن سرمایه‌شان از چین کرده‌اند، آنها پی برده‌اند که تولید در چین خطر به سرقت رفتن اموال معنوی‌شان را در پی دارد، پکن هم خیلی پیگیر دزدی معنوی توسط شرکتهای چینی نیست. 

۳-چین با انکا به اهرم اقتصاد قدرتمندش در سالهای اخیر به یک مهره سیاسی مهم تبدیل شده، و در راستای رسیدن به خواستهای سیاسی، حتی شروع به مقابله با شرکتهای تجاری ساکن در کشورهای دیگر کرده است، این کار باعث می‌شود چین به قسمتی غیرقابل اطمینان از چرخه جهانی عرضه تبدیل شود.

۴-تغیر در بازار بسیاری از شرکتها را متوجه این موضوع کرده که تولید نزدیک به محل مصرف‌کننده برتری قابل توجهی در زمان و هزینه به وجود می‌آورد. اصطکاکی که تولید در چین در چرخه عرضه به وجود می‌آورد و زمانی به آن توجه نمی‌شد هم‌اکنون به فاکتور مهمی در انتخاب محل تولید تبدیل شده است.

۵-نیروی کار:مهمترین عاملی که باعث برتری چین نسبت به رقبا شد نیروی کار بود، پر جمعیت‌ترین کشور دنیا دچار یک تناقض شده، جمعیت آماده به کار آن شروع به تمام شدن کرده است. جمعبت روستایی چین نیز نسبت به مهاجرت به مناطق شهری و کار در کارخانه و زندگی در شرایط سخت بی‌میل شده‌اند.

نیروی کار فعلی چین نیز سرکشتر و ناراضی‌تر شده‌اند(اقدام به خودکشی در کارخانه فکسکان از نشانه‌های آن است.) مشکلات نیروی کار به حدی رسید که شرکت فاکسکان تصمیم به ماشینی کردن خطوط تولید گرفت و تا سال ۲۰۱۴ قرر است از یک میلیون ربات استفاده کند. اتوماسیون در نهایت برتری هزینه تولید پایینتر در چین را از بین می‌برد و تولید ربوتیک در چین فرقی با همین تولید در کشورهای دیگر نواهد داشت.

رشد کشورهای آسیایی دیگر مثل بنگلادش، و کامبوج نیز در حال ضربه زدن به بعضی صنایع چین مانند صنعت لباس است.

کسانی هم وجود دارند که هنوز معتقدند چین قرار نیست به کمربند زنگ‌زده بعدی تبدیل شود، آنها دلایل زیر را مطرح می‌کنند:

۱-تقاضای داخلی: رشد اقتصادی سریع چین در حال اضافه کردن میلیونها مصرف‌کننده جدید به بازار عظیم مصرف‌کننده‌های داخلی چین است، این کشور در حال حاظر بزرگترین بازار برای گستره‌ی عظیمی از کالاهاییست که خیلی از آنها نیاز دارند تا در محلی نزدیک به مصرف‌کننده ساخته شوند. به علاوه سلیقه خاص چینی‌ها اغلب تولیدکنندگان را از طراحی‌های متفاوت برای مناطق گوناگون بی‌نیاز می‌کند.

۲-شکاف طبقه روستایی و شهری: چین یک کشور به شدت متنوع با شکاقی عظیم بین درآمد طبقه شهری و روستایی باقی مانده، در حقیقت تقریبا دو سوم مردم چین هنوز سالی کمتر از ۵۰۰۰ دلار درآمد دارند و مناطق کمتر توصعه یافته مرکز چین هنوز هم پر از نیروی کار ارزانند، که ممکن است برای حفظ برتری هزینه تولید باعث انتقال فعالیتهای تولیدی از مناطق توسعه‌یافته ساحلی به این مناطق شوند.

۳- برتری عملیاتی: تا امروز شرکتهای کمی به بهینه‌سازی شاخه تولیدی خود در چین پرداخته‌اند که همین موضوع فضای قابل توجهی برای بهینه‌سازی تولید در چین برجای گذاشته است، برای مثال دستگاهها و مراحل تولید بهینه‌تر، کمینه‌سازی عیوب و چرخه‌های تولید نابتر و بالابردن توان نیروی کار می‌تواند تاثیر بسزایی داشته باشد.

۴-تولید به‌صرفه‌تر: برتری رقابتی چین بسیار فراتر از نیروی کار ارزان است، برای مثال شرکتهای چینی اغلب در کاهش هزینه‌ها به وسیله بازطراحی پروسه تولید، جایگزین کردن مواد ارزانتر که به اندازه کافی خوب باشند و بکارگیری قطعات ارزانتر بسیار خلاقند.

خود به شخصه با گروه دوم موافترم، به ویژه که چین در حال فاصله گرفتن از یک تولیدکننده‌ی اجناس بنجل است و ساخت محصولات شرکتهایی ماند اپل،سامسونگ،کنن و ... دید مردم را نسبت به کالای چینی عوض کرده، شرکتهایی مانند هواوی هم در حال سرعت بخشیدن به این پروسه‌اند. به هر حالهیچکس نمی‌تواند بطور قطع بگوید در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد، شاید کشورهایی ماندد ویتنام، کامبوج، مالزی و اندونزی و کشورهای آفریقایی بتوانند بخشهایی از صنایع چین را شکست دهند اما هیچکس توان مقابله با ارتباتاط لاجستیکی چین را ندارد و از طرفی ساخت محصولات در مقیاس بالا از کسی جز چین برنمی‌‌آید.

منابع + +