ساموئل زموری (Samuel Zemurray)در حالی در ۱۸۹۱ از روسیه به آمریکا رسید که یک پنی در جیب نداشت و حتی نمیتوانست یک جمله کامل به انگلیسی بگوید. او به عنوان باربر در بندر مشغول بکار شد و بعد از مدتی شروع به تخلیه بارهای موز از کشتی نمود. هنگامی که زموری زیر آفتاب داغ مشغول حمل سبدهای موز بود متوجه چیزی شد، پشتههای بزرگی از موزهای رسیده در اسکله رها میشد تا بگندند زیرا واردکنندگان میوه معتقد بودند نمیتوان آنها را به موقع به بازار رساند . در آن زمان به موز رسیده به دید زباله نگاه میشد اما ساموئل زموری جوان در آن یک فرصت اقتصادی دید. واردکنندگان میوه در آن زمان یک قاعده برای موز داشتند، موزهایی با یک لک قهوهای در حال رسیدن و موزهایی با دو لک رسیده محسوب میشدند.
ساموئل جوان موزهای رسیده را به قیمت ناچیز خرید. تنها راه رساندن موزها از بندر به بازار اصلی در آن زمان قطاری بود که بسیار کند حرکت میکرد، به همین دلیل زموری راه دیگری برگزید، از طریق تلگراف با میوهفروشهای سر راه ارتباط برقرار کرد و از همان داخل واگن در حال حرکت به صورت سیار موزها را پخش کرد، با همین راهکار ساده ساموئل زموری تا سال ۱۹۰۳ در حساب بانکیاش صدهزار دلار سرمایه داشت.
ساموئل در سال ۱۹۰۹ به جنوب هندوراس رفت. در آنجا هکتارها جنگل دستنخورده را تبدیل به مزرعه موز کرد، با کمک یک ارتش از مزدوران آمریکایی دولتی که دوست داشت را بر سر کارآورد، یک شرکت موز فوقالعاده تاسیس کرد و نهایتا در ۱۹۳۲ شرکت یونایتد فروت را تصاحب نمود و سلطان موز در آمریکا شد.
مطالعه سرگذشت ساموئل زموری درسهای مهمی دربر دارد، بینشی که او داشت و در قدم اول باعث شد در پشتههای موز در حال گندیدن یک فرصت طلایی ببیند میتواند الهام بخش همهی ما باشد. وی قواعدی را رعایت میکرد که در نهایت او را به مقام پادشاهیاش رساند.