۳ مطلب با موضوع «راهکارها» ثبت شده است

چطور هنری فورد خط تولید را متحول کرد.

در سال ۱۹۰۷ هنری فورد شعاری بلندپروازانه برای شرکتش فورد موتور اعلام کرد، " یک اتومبیل برای توده مردم" در آن زمان اتومبیلها گران بودند و بصورت دستی ساخته می‌شدند. مهندسان فورد اولین قدم برای تحقق این شعار را با طراحی فورد مدل تی برداشتند، یک ماشین ساده و محکم که هیچ آپشن کارخانه‌ای هم نداشت، حتی نمی‌شد رنگش را انتخاب کرد. اولین فورد مدل تی که در ۱۹۰۸ معرفی شد با آخرین آن که پانزده میلیونمین فورد مدل تی بود و در ۱۹۲۷ از خط تولید خارج شد از لحاظ طراحی هیچ فرقی نداشتند.

از همان اول فورد مدل تی ارزانتر از اکثر اتومبیلهای دیگر بود، اما هنوز برای توده مردم که فورد شعارش را داده بود قابل دسترسی نبود. فورد فهمید که باید یک راه بهینه‌تر برای تولید اتومبیل بصورت ارزانتر پیدا کند. او و تیمش صنایع دیگر را بررسی کردند و چهار قاعده پیدا کردند که به رسیدن به هدفشان کمکشان می‌:کرد: قطعات قابل تعویض، جریان روان کار، تقسیم کار و کاهش کار هدر رفته.

استفاده از قطعات قابل تعویض بدین معنی بود که تک تک قطعات اتومبیل بجای این که بصورت دستی برای یک ماشین خاص تولید شوند بصورت انبوه و یکسان تولید گردند، در این صورت هر قطعه به تمام اتومبیلها می‌خورد. بهره‌وری این روش توسط تولید استاندارد تجهیزات عکاسی که توسط جورج ایستمن در سال ۱۸۹۲ توسعه داده شده بود به اثبات رسیده بود. این روش البته به معنی تعویض و بهینه سازی دستگاهها در کارخانه فورد بود اما ارزشش را داشت زیرا همینکه دستگاه‌ها نصب می‌شدند یک کارگر ساده برای راه اندازی آنها کافی بود و فورد دیگر نیازی به کارگران ماهری که قبلا بطور دستی قطعات را می‌ساختند نداشت.

برای روانتر کردن جریان کار لازم بود طوری برنامه‌ریزی شود که هنگامی که یک مرحله از کار تمام می‌شود مرحله بعدی در کوتاه‌ترین وقفه زمانی ممکن شروع شود. فورذ از کشتارگاههای شیکاگو الهام گرفت، در کشتارگاهها یک لاشه از قصابی به قصاب دیگر منتقل می‌شد. اگر فورد می‌توانست به شیوه‌ای مشابه کار را پیش هر کارگر بیاورد زمان کمتری بخاطر قدم زدن کارگرها هدر می‌رفت. او و مهندسانش برای اولین بار یک خط تولید متحرک+ در کارخانه اتومبیل‌سازی فورد به راه انداختند.

سپپس فورد سرهم کردن اتومبیل مدل تی را به ۸۴ مرحله جدا از هم تقسیم کرد و هر کارگر را برای انجام یک مرحله آموزش داد. فورد از فردریک وینسلو مبدع مدیریت علمی دعوت کرد تا مطالعات حرکتی و زمانی روی مراحل تولید داشته باشد تا سرعت مناسبی که کارگرها باید به پروسه تولید و حرکاتشان بدهند تا کارشان به بهینه ترین حالت ممکن انجام شود را مشخص کند. اینگونه کار هدر رفته کاهش یافت.

فورد این قواعد را به تدریج و طی پنج سال به بازی گرفت و  در این پنج سال به اصلاح و آزمایش آنها پرداخت، سپس در ۱۹۱۳ شرکت فورد اولین خط تولید متحرک که برای تولید انبوه به کار گرفته شده بود را براه انداخت و اتومبیلهایش را با سرعتی رکورد شکن تولید کرد. این به معنی تولید ارزانتر و سود بیشتر با فروش اتومبیلهای بیشتر بود.

هنری فورد ایده‌ی دیگری هم داشت که در زمان خودش بدیع بود، کارکنان هم ممکن است مشتریان بالقوه باشند، در ۱۹۱۴ فورد حقوق کارگرانش را به ۵ دلار در روز افزایش داد که برای آن زمان واقعا بالا بود، و خیلی زود کارگران با خرید فوردهای مدل تی خود درستی ایده فورد را اثبات کردند. فورد توسط صنعتگران و حرفه‌ای‌ها خیانت‌کاری به طبقه خود نامیده می‌شد اما محکم پای عقیده‌اش ایستاد. او عقیده داشت کارگرانی که خوب حقوق می‌گیرند بیشتر کار می‌کنند و وفادارترند.

قواعد تولید فورد توسط صنایع بیشماری به کار گرفته شد. پروسه‌ای که فور انجام داد آنقدر انقلابی بود که لغت to Fordize به معنی استاندارد کردن تولید محصول و عرضه انبوه آن به توده مردم با قیمت مناسب را به زبان انگلیسی اضافه کرد. فورد از شعاری که در سال ۱۹۰۷ اعلام کرده بود هم فراتر رفت.

منابع +++

۲۳ تیر ۹۲ ، ۱۹:۱۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میلاد قا

از باربری سبدهای موز تا پادشاهی بر آن

ساموعل زموری

ساموئل زموری (Samuel Zemurray)در حالی در ۱۸۹۱ از روسیه به آمریکا رسید که یک پنی در جیب نداشت و حتی نمی‌توانست یک جمله کامل به انگلیسی بگوید. او به عنوان باربر در بندر مشغول بکار شد و بعد از مدتی شروع به تخلیه بارهای موز از کشتی نمود. هنگامی که زموری زیر آفتاب داغ مشغول حمل سبدهای موز بود متوجه چیزی شد، پشته‌های بزرگی از موزهای رسیده در اسکله رها می‌شد تا بگندند زیرا واردکنندگان میوه معتقد  بودند نمی‌توان آنها را به موقع به بازار رساند . در آن زمان به موز رسیده به دید زباله نگاه میشد‌ اما ساموئل زموری جوان در آن یک فرصت اقتصادی دید. واردکنندگان میوه در آن زمان یک قاعده برای موز داشتند، موزهایی با یک لک قهوه‌ای در حال رسیدن و موزهایی با دو لک رسیده محسوب می‌شدند.

ساموئل جوان موزهای رسیده را به قیمت ناچیز خرید. تنها راه رساندن موزها از بندر به بازار اصلی در آن زمان قطاری بود که بسیار کند حرکت می‌کرد، به همین دلیل زموری راه دیگری برگزید، از طریق تلگراف با میوه‌فروشهای سر راه ارتباط برقرار کرد و از همان داخل واگن در حال حرکت به صورت سیار موزها را پخش کرد، با همین راهکار ساده ساموئل زموری تا سال ۱۹۰۳ در حساب بانکی‌اش صدهزار دلار سرمایه داشت.

ساموئل در سال ۱۹۰۹ به جنوب هندوراس رفت. در آنجا هکتارها جنگل دست‌نخورده را تبدیل به مزرعه موز کرد، با کمک یک ارتش از مزدوران آمریکایی دولتی که دوست داشت را بر سر کارآورد، یک شرکت موز فوق‌العاده تاسیس کرد و نهایتا در ۱۹۳۲ شرکت یونایتد فروت را تصاحب نمود و سلطان موز در آمریکا شد.

مطالعه سرگذشت ساموئل زموری درسهای مهمی دربر دارد، بینشی که او داشت و در قدم اول باعث شد در پشته‌های موز در حال گندیدن یک فرصت طلایی ببیند می‌تواند الهام بخش همه‌ی ما باشد. وی قواعدی را رعایت می‌کرد که در نهایت او را به مقام پادشاهی‌اش رساند.

ادامه مطلب...
۲۱ تیر ۹۲ ، ۱۸:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد قا

سری که درد نمی‌کنه رو دستمال نمی‌بندن

سالها پیش مک‌دونالد همبرگرهای بیگ مک معروف خود را قبل از پیچیدن در فویل و قرار دادن در جعبه داخل یک پوشش کاغذی می‌گذاشته است. این بسته‌بندی چندلایه برای این بود که بیگ مکها ظاهری شبیه به آنچه در بیلبوردها و آگهی‌ها به نمایش گذاشته می‌شد داشته باشند، و در بیشتر مواقع این راه حل کارساز بود.

ولی مشکلی وجود داشت، این نوع بسته‌بندی زمان قابل توجهی وقت صرف می‌کرد، و به اندازه‌ای که یک محصول فست‌فودی باید سریع باشد سریع نبود، بنابراین در سال 1975 مک‌دونالد یک نوع بسته سندی پلاستیکی(از جنس پلی‌استیرن) معرفی کرد که مشکل کند بودن غذا را ماهرانه حل کرد، بیگ مکها می‌توانسند در یک مرحله بسته‌بندی شوند و علاوه بر آن دمای آنا نیز حفظ می‌شد، مشتری گرسنه‌ هم می‌توانست سریعتر بسته را باز کند و مشغول شود.

بسته‌بندی صدفی (یا همان ظروف یکبارمصرف دردار) اختراعی خوشایند برای صنعت فست‌فود بود و خیلی زود  دیگر محصولات مک‌دونالد نیز در همین بسته‌بندی عرضه شدند. به هر حال باوجود موثر بودن این بسته‌بندی(اگرچه عمر مصرف کوتاهی دارد) این راهکار پلی‌استیرنی مشکلات بزرگتری به وجود آورد.

پلی‌استیرن همواره باقی می‌ماند و تقریبا تجزیه‌ناپذیر است، بنابراین خیلی زود این ظرفهای صدفی از آنجایی که در ابعاد میلیونی مورد استفاده قرار می‌گرفتند همه‌جا انباشته شدند.

سرانجام در سال 1990 مک‌دونالد شروع به کنار گذاشتن بسته‌بندی صدفی کرد ولی دیگر دیر شده بود و این ظروف یکبار مصرف تاثیر ابدی خود را بر چهره زمین گذاشته بودند.

فاجعه‌ی بسته‌بندی مک‌دونالد مثال بارزی‌است از باهوش بودن ولی دوراندیش نبودن، مثالی‌ست از اینکه درصدد ‌پیدا کردن راه‌حل برای مشکلی باشیم که واقعا یک مشکل نیست، البته مک‌دونالد در این زمینه تنها نیست، تاریخ پر است از شرکتهای بزرگ و کوچکی که راهکارهای زیان‌آور ارایه داده‌اند، اگر مراقب نباشیم راهکارهایی که برای مشکلات کوچک امروزمان می‌دهیم می‌توانند تهدیدهای آینده باشند.

منبع+

۱۶ تیر ۹۲ ، ۲۰:۳۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد قا